تو را دوست می دارم
تو را دوست می دارم برای داشتن تمام نا داشته هایم
تو را دوست می دارم برای یافتن تمام نا یافته هایم
تو را دوست می دارم برای یافتن محرمی برای گفتن تمام نا گفته هایم
تو را دوست می دارم برای داشتن مرهمی برای تسکین تمام دردهایم
تو را دوست می دارم به خاطر عظمت نگاهت
تو را دوست می دارم به خاطر بهت معنی دار نگاهت و چشمانت که زیبا می نگرند
تو را به خاطر اخم کودکانه ات دوست میدارم
گاه از خود می پرسم چگونه می توانم چون تویی را دوست داشته باشم که اینچنین با شکوهی!؟
مرا به خاطر عشقم ملامت مکن چرا که اختیاری در کار نیست
چگونه می توانم چون تویی را دوست نداشته باشم که اینچنین با شکوهی؟
تو را دوست می دارم چرا که شایسته ی عشقی
ولی اینها دلیل عشق من نیست!
تو را دوست می دارم ولی نمیدانم چرا!
تو را دوست میدارم برای اینکه دوستت دارم
و از تو میخواهم مرا به خاطر عظمت عشقم دوست داشته باشی